۰
سبد خرید
    هیچ محصولی در سبد خرید وجود ندارد.
۰
سبد خرید
    هیچ محصولی در سبد خرید وجود ندارد.

قصه زعفران از نگاه زنبور عسل

<h1>قصه زعفران از نگاه زنبور عسل<h1/>

روایت زنبورعسل از سرنوشت گل زعفران

قصه زعفران را اینبار نه از نگاه انسانی بلکه از نگاه موجودی می‌شنویم که نه منافع و عایدات انسانی از زعفران می‌برد و نه نگاهی طماع‌گونه به طبیعت و مخلوقات دارد. او زنبور عسل است. موجودی با جثه کوچک که نگاهش به زعفران و جهان‌بینی او در مورد طبیعت با انسان متفاوت است. انسانی که خود را اشرف مخلوقات می‌داند و جهان و هرچه در آن است را صرف بهره‌کشی ی می‌داند، غافل از اینکه جهان و هرچه در آن است برای تعالی و رشد روحانی اوست نه برای کامجویی‌های مادی و ناسوتی.

  • قصه زعفران : خورشید عالم‌تاب آرام آرام رشته‌های زرین‌اش را بر روی کندوی ما انداخته بود که بدستور ملکه همه زنبورهای کارگر آماده خروج از کندو شدند. نظام اجتماعی کندوهای ما قوانین خودش را دارد و هیچ یک از زنبورها حق تعدی از قوانین را ندارد و بصورت بالفطره هم سرکشی نمی‌کند. اما مواردی معدود که باعث اخراج تعدادی از همنوعان من می‌شود بخواست و تصمیم زنبور نگون‌بخت برای تخلف نبوده و عوامل خارجی و غیر ارادی در آن دخیل است. کندوی ما در مزرعه‌ای خارج از یکی از روستاهای قاینات قرار دارد، اینجا منطقه‌ای کوهپایه‌ای با آب‌و هوای سرد و خشک است و پوشش گیاهی نسبتا ضعیفی که دارد باعث شده تا گل‌های وحشی و خودرو محدود شوند به فصل بهار و کمی هم اوایل تابستان‌های کوتاه. البته در بهار باغ‌های زرشک منطقه زندگی ما به گل می‌نشینند گل‌های طلایی رنگ زرشک شهد شیرین و مناسبی برای تولید عسل دارد و عسل‌های تولید شده از شهد عسل طعم و مزه‌ای متفاوت دارد و زنبورداران روستا به این نوع عسل تولید شده می‌بالند. البته تمام زحمت آن برای من و سایر زنبورهای کارگر هم‌نوع من است. اما با شروع فصل پاییز کار ما بیشتر می‌شود، چرا که محصولی دیگر که خاص منطقه قاینات است سر از خاک سرد زمین‌های کشاورزی برمی‌آورد. گل زعفران، گل‌های ارغوانی و زیبایی که عطر خوش آن‌ها در تمام منطقه می‌پیچد و زمین‌های کشاورزی را یکپارچه مفروش رنگ ارغوانی می‌کند. جنب و جوش و رفت‌وآمد انسان‌ها به روستاها بیشتر می‌شود و آن‌هایی که برای شهرنشین شدن روستاهایشان را ترک کرده‌اند به استقبال گل‌های زعفران می‌آیند. گل‌هایی که در عین بی‌ادعایی، نفیس‌ترین ادویه جهان را دارند، زعفران … و قصه زعفران در خزان قاینات آغاز می‌شود. راستی یادم رفت در مورد وظیفه زنبورهای کارگر توضیح بدهم. قول می‌دهم توضیحاتم کوتاه باشد تا زود برگردیم به قصه زعفران که مقصود اصلی از این نوشته‌ست. ما زنبورهای کارگر وظیفه پیداکردن گل‌ها و جمع‌آوری شهد آنها برای تهیه عسل را داریم، امورات نگهبانی از کندو برعهده گروه دیگری از زنبورهاست که به زنبور نگهبان معروفند. آنها وظیفه حراست از ملکه را هم برعهده دارند و تقریبا هیچ‌وقت از کندو خارج نمی‌شوند و یا اگر هم خارج شدند خیلی از آن دور نمی‌شوند. تعدادی زنبور پرستار هم وجود دارد که وظیفه‌ی پرستاری و پرورش لارو زنبورهای جوان را برعهده دارند. آنها هم معمولا از کندو خارج نمی‌شوند. تنها زنبورهای کارگر اجازه خروج و دورشدن از کندو را دارند که آن هم قوانین خودش را دارد. مثلا اینکه زنبورهای کارگر فقط حق دارند برای جمع‌آوری شهد روی گل‌ها بنشینند و از نزدیک شدن و نشستن بر روی موادی که آلودگی‌های غیر طبیعی و شیمیایی دارد بایستی خودداری کنند، در غیر اینصورت هنگام ورود به کندو توسط زنبورهای نگهبان شناسایی می‌شوند و از ورود آن‌ها به کندو جلو گیری می‌شود. طبیعتا سرنوشت این همنوعان نگون‌بخت من در بیرون کندو مرگ خواهد بود و یقینا آلودگی‌های زیست‌محیطی که انسان‌ها خواسته یا ناخواسته در محیط زندگی ما ایجاد می‌کنند باعث این اتفاق می‌شود. برمی‌گردیم به قصه زعفران، این گل خوش عطرو بو که توسط انسانها پرورش می‌یابد و در بین انسان‌ها خاطرخواه زیادی دارد. البته خود گل ارغوانی‌رنگ زعفران خیلی برایشان مهم نیست، آنچه برایشان ارزش زیادی دارد کلاله‌های سرخ‌رنگ زعفران است که بهای مادی زیادی دارد. این کلاله‌های سرخ‌رنگ که به‌عنوان ادویه استفاده می‌شود خاصیت دارویی و ارزش غذایی زیادی برای انسان‌ها دارد و هرچه زودتر برداشت شود تا نور آفتاب بر آن نتابد ارزش رنگ‌دهی و عطر و طعم بیشتری برایشان به ارمغان می‌آورد. به‌همین خاطر است که زعفران‌کاران در فصل برداشت گل زعفران از ما زنبورهای کارگر هم سحرخیز تر می‌شوند و گاهی هنوز آفتاب نزده با چراغ‌دستی‌هایی که برای روشنایی از آنها استفاده می‌کنند و نزدیک شدن ما حشرات به آن خطرناک است، به استقبال گل‌های زعفران می‌روند. بیچاره‌ گل‌های زعفران که بعضی از آن‌ها حتی نور آفتاب را نمی‌بینند و قبل از رویت خورشید برچیده‌ می‌شوند. گاهی هم بعلت دیرتر رسیدن زعفران‌کاران برای برداشت و یا حجم زیاد گل‌های زعفران، ما زنبورهای کارگر هم از شهد لذیذ و خوش‌عطر این گل‌های ارغوانی بی‌نصیب نمی‌مانیم و قبل از این‌که دست گل‌چین آنها را از مزرعه برباید شهد آن‌ها را از لابلای غنچه‌های تازه رُسته زعفرانی برداشت می‌کنیم که محصول آن از بهترین‌عسل‌های تولیدی در کندوها می‌شود. اما قصه زعفران با چیده شدن گل‌های ارغوانی پایان نمی یابد، بلکه تازه شروع می‌شود. گل‌های زعفران پس از برچیده‌شدن مهمان محفل شبانه‌روستاییان در شب‌های سرد خزان قاینات می‌شوند. روستاییان گرداگرد سفره‌زعفران می‌نشینند و گل‌های زعفران را می‌شکافند تا مقصود اصلی که همان کلاله‌های سرخ‌رنگ است را بیرون بکشند. آنها در محفل‌های شبانه‌شان قصه‌ها و افسانه‌های کهن را برای جوان‌ترهایشان بازگو می‌کنند و کودکان بازیگوش گلبرگ‌های پرشده زعفران را بر سر روی هم می‌ریزند و قهقه‌ی کودکانه‌شان فضای خانه‌ها را پر می‌کند. مردمان قاینات در شب‌های سرد نوعی شیرینی خانگی هم درست می‌کنند که مراسم تهیه آن ” کف‌زنی” برای خود داستان دیگری دارد و من از آن‌جایی که بعنوان یک زنبور عسل جذب همه‌شیرینی‌های عالم می‌شوم آن را خوب به‌خاطر دارم.

… و قصه زعفران ادامه دارد.

  • برای دیدن محصولات زعفرانی گروه بازرگانی دستیک ” اینجا” کلیک کنید.